همه ی جهان دارن تلاش می کنن حجاب رو از سر دختر مسلمون بر دارن...چه عظمتی داره حجاب...
تاریخ و محل تولد: 1292ه.ش/شیراز
تاریخ شهادت:1360ه.ش
درکلام امام:(امروز، روز جمعه و نماز و عبادت! دست جنایتکار آمریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل کهگناهش فقط تعهد به اسلام بود را از دست ملت ایران و اهالی فارس گرفت و حوزه های علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند.) صحیفه امام،ج15
اهمیت نماز
....بلیط یکسره و مستقیم به جده پیدا نشده بود لذا به بیروت رفتیم که از آنجا به عربستان برویم. در فرودگاه بیروت چند ساعت معطل شدیم. وقتی سوار هواپیما شدیم نزدیک مغرب بود. هواپیما باز هم تاخیر داشت. حاج آقا کوشش کرد نماز را اول وقت بخواند. خدمه میگفت نمیشود پیاده شوید: ممکن است هواپیما حرکت کند! آنقدر هواپیما تاخیر کرد که حساب کردیم تا رسین به عربستان و جده نماز قضا میشود. ایشان با ناراحتی برخواستند و گفتند: پیاده شویم. اگرچه هواپیما برود. خدمه گفتند: درها بسته شده و هواپیما در حال روشن شدن است! ایشان چند لحظه ایستاده و در حال توجه خاصی سکوت کردند! وقتی هواپیما روشن شد، از موتور آن آتش محسوسی بیرون آمد، فورا هواپیما را خاوش و مسافرین را پیاده کردند... ایشان با خوشحالی بسیار با دوستان پیاده شده و میگفتند:(نماز، نماز) به محض رسیدن به سالن فرودگاه، نماز را با توجه و شکرگذاری اقامه کردند. سلام نماز را که دادیم، مامورین گفتند: آقا سوار شوید نقص هواپیما برطرف شده و می خواهد حرکت کند!
شاهد یاران
گناه بر دو قسم است: 1)کبیره 2)صغیره
فهرست گناهان کبیره از نظر سید عبد الحسین دستغیب
- نومیدی از رحمت خدای تعالی
- ایمنی از مکر و عقاب خدا
- دروغ
- آدمکشی، کشتن کسی که خدایتعالی کشتن او را تحریم کرده و خونش را محترم دانسته مگر آن که جنبه قصاص و اجراء حدود الهی داشته باشد.
- عاق پدر و مادر شدن
- خوردن مال یتیم به ستم
- دروغ بستن به خدا و یا رسول خداو یا به اوصیاء او
- فرار از جنگ
- قطع رحم
- سحر و جادوگری
- زنا
- لواط
- دزدی
- نسبت زنا دادن به زنان پاکدامن
- کتمان شهادت
- شهادت به ناحق دادن
- شکستن عهد و پیمان
- و حیف در وصیت (که عبارت است از بیش از ثلث وصیت کردن)
- مصرف نوشیدنیهای الکلی
- ربا خوردن
- سحت (یعنی بهای چیزهای حرام و مزد کارهای حرام)
- قمار
- خوردن گوشت مردار و خوک و خون و گوشت هر حیوانی که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده باشند، مگر آن که ضرورت خوردن این چند چیز را ایجاب کند.
- کم فروشی
- رفتن و مهاجرت به مکانی که در آن جا انجام وظایف دینی میسر نیست.
- ظالم را در ظلمش کمک کردن
- به کمک و پشتیبانی ظالم اعتماد داشتن
- حقوق دیگران را بدون هیچ عذری نگهداشتن
- قسم دروغ
- تکبر
- اسراف
- خیانت در امانت
- غیبت
- سخن چینی
- سرگرمی به لهو و لعب
- سبک شمردن حج و بی اعتنائی به آن
- ترک نماز
- ندادن زکات
- اصرار بر گناهان کوچک
- استمناء
گناهان کبیره جلد1و2
وقت ظهور آن حضرت براى هیچ کس جز خداوند متعال معلوم نیست و کسانى که وقت ظهور را تعیین مى کنند، دروغگو شمرده شده اند ولى علایم و نشانه هاى بسیارى براى ظهور آن حضرت در کتابهاى حدیث ثبت شده است که ذکر تمام آنها از حوصله این مجموعه خارج است .
علایم ظهور به دو دسته کلى تقسیم مى شوند علایم حتمى و علایم غیر حتمى چنانکه فضیل بن یسار از امام باقر ع روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
نشانه هاى ظهور دو دسته هستند یکى نشانه هاى حتمى و دیگرنشانه هاى غیر حتمى، خروج سفیانى از نشانه هاى حتمى است که راهى جز آن نیست.
منظور از علایم حتمى آن است که به هیچ قید و شرطى مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود مقصود از علایم غیر حتمى آن است که حوادثى به طور مطلق و حتم از نشانه هاى ظهور نیست بلکه مشروط به شرطى است که اگر آن شرط تحقق یابد مشروط نیز متحقق مى شود و اگر شرط مفقود شود مشروط نیز تحقق نمى یابد.
اما علایم غیر حتمى بسیارند که به یک روایت از امام صادق ع اکتفا مى کنیم که در این روایت چنان روى علایم و مفاسد انگشت گذارده شده که گویى این پیشگویى مربوط به 13 یا 14 قرن پیش نیست بلکه مربوط به همین قرن است و امروز که بسیارى از آنها را با چشم خود مى بینیم، قبول مى کنیم که به راستى معجزه آساست .
امام صادق ع در این روایت به 119 نشانه و علامت از علایم ظهور اشاره مى کند ما در اینجا فقط به ذکر برخى از آن مواد 119 گانه اشاره مى نماییم.
حضرت صادق ع به یکى از یارانش فرمود:
1 ـ هرگاه دیدى که حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند
2 ـ دیدى که ظلم وستم فراگیر شده است
3 ـ و دیدى که قرآن فرسوده و بدعت هایى از روى هوا و هوس در مفاهیم آن آمده است
4 ـ و دیدى که دین خدا(عملا) تو خالى شده و همانند ظرفى آن را واژگون سازند
5 ـ و دیدى که کارهاى بد آشکار شده و از آن نهى نمى شود و بدکاران بازخواست نمى شوند
6 ـ ودیدى که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند
7 ـ و دیدى که شخص بدکار دروغ مى گوید و کسى دروغ و نسبت نارواى او را ردّ نمى کند
8 ـ و دیدى که بچه ها به بزرگان احترام نمى گذارند
9 ـ و دیدى که قطع پیوند خویشاوندى شود
10 ـو دیدى که بدکار را ستایش کنند و او شاد شود و سخن بدش بر او نگردد
11 ـ و دیدى که نوجوانان پسر همان کنند که زنان مى کنند
12 ـ و دیدى که زنان با زنان ازدواج کنند
13 ـ و دیدى که انسانها اموال خود را به غیر اطاعت خدا مصرف مى کنند و کسى مانع نمى شود
14 ـ و دیدى که افراد با کار و تلاش نامناسب مؤمن به خدا پناه مى برند
15 ـ و دیدى که مدّاحى دروغین از اشخاص زیاد مى شود
16 ـ و دیدى که همسایه همسایه خود را اذیت مى کند و از آن جلوگیرى نمى شود
17 ـ و دیدى که کافر به خاطر سختى مؤمن شاد است
18 ـ و دیدى که شراب را آشکارا مى آشامند و براى نوشیدن آن کنار هم مى نشینند و از خداى متعال نمى ترسند
19 ـ و دیدى کسى که امر به معروف مى کند، خوار و ذلیل است
20 ـ ودیدى که آدم بدکار در آنچه خداوند دوست ندارد، نیرومند و مورد ستایش است
21 ـ و دیدى که اهل قرآن و دوستان آنها خوارند
22 ـ و دیدى که مردم به شهادت و گواهى ناحق اعتماد مى کنند
23 ـ و دیدى که جرأت بر گناه آشکار شود و دیگر کسى براى انجام آن منتظر تاریکى شب نگردد
24 ـ و دیدى که مؤمن نتواند نهى از منکر کند مگر در قلبش
25 ـ و دیدى که والیان در قضاوت رشوه بگیرند
26 ـ و دیدى که پستهاى مهم والیان بر اساس مزایده است نه بر اساس شایستگى
27 ـ و دیدى که مردم را از روى تهمت و یا سوء ظن بکشند
28 ـ و دیدى که شنیدن سخن حق بر مردم سنگین است ولى شنیدن باطل برایشان آسان است
29 ـ و دیدى که همسایه از ترس زبان به همسایه احترام مى گذارد
30 ـ و دیدى که حدود الهى تعطیل مى شود و طبق هوى و هوس عمل مى شود
31 ـ و دیدى که معاش انسان از کم فروشى به دست مى آید
32 ـ و دیدى که مرد به خاطر دنیایش ریاست مى کند
33 ـ و دیدى که نماز را سبک شمارند
34 ـ و دیدى انسان ثروت زیادى جمع کرده ولى از آغاز آن تا آخر زکاتش را نداده است
35 ـ ودیدى که دلهاى مردم سخت و دیدگانشان خشک و یاد خدا برایشان گران است
36 ـ و دیدى که بر سر کسبهاى حرام آشکارا رقابت مى کنند
37 ـ و دیدى نماز خوان براى خود نمایى نماز مى خواند
38 ـ و دیدى مردم در اطراف قدرتمندانند
39 ـ و دیدى طالب حلال سرزنش و مذمت مى شود و طالب حرام ستایش و احترام مى گردد
40 ـ و دیدى در مکه و مدینه کارهایى مى کنند که خدا دوست ندارد و کسى از آن جلوگیرى نمى کند و هیچ کس بین آنها و کارهاى بدشان مانع نمى شود
41 ـ و دیدى که به فقیر چیزى دهند که به او بخندند ولى در غیر خدا ترحّم است
42 ـ و دیدى که مردم مانند حیوانات در انظار یکدیگر عمل جنسى بجا آورند و کسى از ترس مردم از آن جلوگیرى نمى کند
43 ـ و دیدى که عقوق پدر و مادر رواج دارد و فرزندان هیچ احترامى براى آنها قائل نیستند بلکه نزد فرزند از همه بدترند
44 ـ و دیدى که پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد و پدر و مادرش را نفرین کند و از مرگشان شاد گردد
45 ـ و دیدى که اگر روزى بر مردى بگذرد ولى او در آن روز گناه بزرگى مانند بدکارى، کم فروشى و زشتى انجام نداده، ناراحت است
46 ـ و دیدى که قدرتمندان غذاى عمومى مردم را احتکار کنند
47 ـ و دیدى که اموال خویشان پیامبر ص (خمس) در راه باطل تقسیم مى گردد و با آن قمار بازى و شرابخورى شود
48 ـ و دیدى که همّ و هدف مردم شکمشان و شهوتشان است
49 ـ و دیدى که صدقه را با وساطت دیگران و بدون رضاى خداوند و به خاطر در خواست مردم بدهند
50 ـ و دیدى که نشانه هاى برجسته حق ویران شده است، در این وقت خود را حفظ کن و از خدا بخواه که از خطرات گناه نجاتت بدهد.
منبع سایت شهید آوینی
حضرت قیدار نبی جد سی ام رسول اکرم (ص) است و در تاریخ یعقوبی آمده است پس از حضرت اسماعیل (ع)، قیدار جانشین پدر می شود و مردم را به توحید دعوت می کند همچنین در کتاب جلالیون تالیف محمد باقر مجلسی نیز بر همین منوال شجره قیدار نبی (ع) را به حضرت ابراهیم (ع) و حضرت آدم نسبت داده است . بقعه حضرت قیدار نبی (ع) در سال 719 به همت بانو بلغار خاتون همسر غازان خان مغول تجدید بنا شده است سپس گنبد آن در سال 751 (ه.ق) به دست استاد تیمورخان سلطانیه ای احیا و در قرن 11 (ه.ق) گچبری می شود. مرقد آن حضرت در شهرستان خدابنده در استان زنجان قرار دارد و بر صحت این مطلب مرحوم حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (قده) گواهی داده اند بر طبق سوالی که از ایشان کردند، چنین مرقوم داشتند: بسمه تعالی نظر به فرمایش عده ای محققین در این امور، مسلم میباشد که مدفون در آن مزار شریف، جناب قیدار، جد رسول مکرم صل الله علیه و آله و سلم می باشد.
گنبد این بقعه در عین سادگی بسیار جالب و به سبک خاصی ساخته شده است و از نوع گنبدهای زنگوله ای است.
»
شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیة الله حاج سید مرتضی علم الهدی(ره) به سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاک از شجره مبارکه رسالت بود که در مهد علم و تقوا پرورش مییافت. حسین این نور پرتو گرفته تا آفاق در کانون علم و عملی در رشد بود که تشنگان فقه و فقاهت و مردم تشنه هدایت گرداگردحریمش به اعتکاف بودند. شهید سید حسین پنج سال پیش از قیام 15 خرداد 42 متولد شد تا بعدها در مکتب قرآن ، کلام وحی آموزد و نیز بعدها در حین سپری کردن دبستان تلاوت کننده آیات الهی باشد و در سطح استان نغمه سرای و بلبل مترنم کننده لحن قران شود. صدای دلنشین او بود که صفحات زمان و قرون را به یکباره کنار میزد واین برگ ورق خورده را به برگ ایام هجرت پیوند میداد. صمیمیت او بود که علاوه بر شور و جذبه اش نقطه ای را بوجود آورده بودکه مغناطیس باشد برای رشد دیگران در تجمع های مسجد و مدرسه. در مساجد با تشکیل کتابخانه و جلسات سخترانی و در مدارس با تشکیل انجمنهای اسلامی و جلسات ارشاد و هدایت. گرچه هیچ قلم و زبانی قادر بر تر سیم آن همه شور و عشق نیست ، لکن بر حسب وظیفه هاله ای از آنروح پاکباخته را در معرض تاریخ قرار می دهیم، باشد تا ره توشه ای برای فرزندان انقلاب گردد.
سالشمار زندگی شهیدسید محمد حسین علم الهدی
سال 1337 ه . ش ولادت در اهواز
سال 1343 ورود به مکتب جهت تعلیم قرآن
سال 1348 تدریس قرآن در مسجد به عنوان یک مربی
سال 1350حضور و فعالیت در انجمن اسلامی دبیرستان
سال 1351 اولین مبارزه علنی سید حسین با رژیم پهلوی با آتش زدن سیرک مصری
سال 1353 برگزاری راهپیمایی در روز عاشورا بر ضد رژیم پهلوی
سال 1356 اولین دستگیری، ورود به زندان، شکنجه توسط ساواک
سال 1356 قبولی در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد
سال 1356 آشنایی با جلسات آیتا... خامنهای و شهید هاشمینژاد در مشهد
سال 1356 راه اندازی راهپیمایی در طبس به هنگام ورود شاه به این شهر(زلزله طبس)
سال 1356 تشکیل گروه موحدین در اهواز
سال 1357 انفجار کنسولگری عراق در اهواز
سال 1357 بمب گذاری در شهربانی کرمان و ایجاد رعب در بین مزدوران حکومت پهلوی
سال 1357 دستگیری مجدد، شکنجه، محکوم به اعدام به جرم اقدام به ترور فرمانده نظامی
سال 1357 (بهمن) حضور در تهران و استقبال از امام (ره)، پیروزی انقلاب اسلامی
سال 1358 عفو مامور شکنجه ساواک
سال 1358 معاون آموزش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان
سال 1358 عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان
سال 1358 برپایی نمایشگاه پیش بینی جنگ در اهواز
سال 1358 تدوین و ارائه طرح پیشنهادی ولایت فقیه در پیشنویس قانون اساسی
سال 1359 افشای ماهیت ضد انقلابی مدنی (استاندار خوزستان وکاندیدای ریاست جمهوری)
سال 1359 (رمضان) برگزاری کلاسهای قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام در سپاه پاسداران،جهاد سازندگی، تربیت معلم استان خوزستان
سال 1359 سخنرانی با موضوع جهاد در قرآن و سیری در نهجالبلاغه در رادیو (پخش زنده)
سال 1359 سفر تاریخی سید حسین به همراه عشایر هویزه به جماران( زیارت امام(ره))
سال 1359 (31 شهریور) آغاز تهاجم رسمی عراق به ایران
سال 1359 فرماندهی سپاه هویزه
سال 1359 (16 دی ماه) حماسه هویزه، شهادت سید حسین و یارانش در دشت هویزه
نحوه شهادت شهید علم الهدی
صدای تانک های آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم تانک هایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.
تانک ها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.
بعضی ها که در استقبال امروز بودند خانمهائی بودند که به آنها می گویند بدحجاب؛
اشک هم ازچشمش دارد می ریزد.
حالا چکار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟
نه، او دلش، متعلق به این جبهه است.
او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟
نقص او ظاهر است، نقص های این حقیر باطن است؛ نمیبینند
«گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی؟»
ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید.
البته انسان نهی از منکر هم می کند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.
(رهبر انقلاب؛ دیدار با روحانیون در سفر خراسان شمالی، مهر 91)
ای تویی که ادعات میشه همه دنبالتن.....
اینو بدون جنس ارزون زیاد مشتری داره...
شهید برونسی می گفت: اولین دفعه که می خواستم به جبهه بروم برای خداحافظی به خانه آمدم و دیدم که خانمم حالت غش به او دست داده و خیلی وضع ناجوری داشت. می گفت: بالای سرش ایستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود. مانده بودیم که چه طوری با این وضعیت روحی و جسمی که دارد جریان رفتن جبهه را به او بگویم. از طرفی مجبور بودم. چون وقت داشت تند تند می گذشت و باید خودم سریع به کارهایم می رساندم. بالاخره جریان را به خانمم گفتم: تا خانمم جریان را شنید هم خودش و هم مادر خانم من گفت: ما را با وضعیت به کی می سپاری؟ در این موقعیت و شرایط اگر ما الان بیفتیم چه کسی ما را به دکتر می برد. گفتم که: به خدامی سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. قبل از اینکه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ایشان دست می دهد و خلاصه مجبور است که این خانم و خانواده را به همین وضعیت با چند بچه رها کند و خودش را به کاروان برساند. می گفت: بعد از مدتی که در جبهه بودم با خانواده ام تماس گرفتم و دیدم که خانواده خیلی خوشحال است. تعجب کردم پرسیدم جریان چیست؟ خانمم جریان را اینگونه تعریف می کردند، می گفتند: بعد از این که تو رفتی در همان حالی که من بی هوش بودم، یک کبوتر سفیدی وارد خانه شد و چند دور کنار خانه زد و کنار من نشست.من حرکت کردم و به هوش آمدم، دیدم که این کبوتر است و نهایتاً پرواز کرد و رفت روی دیوار حیاط روبروی همان در اتاق نشست. بعد از مدتی دور حیاط چرخی زد و نهایتاً داخل اتاق آمد و دوری زد و پرواز کرد و رفت و گفت: از آن لحظه به بعد تا همین الانی که چند سال می گذرد و من در جبهه ها هستم خوشبختانه این مریضی سراغ خانمم نیامده است.
پدر و پسری در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی برخورد کرد و به زمین افتاد. از دوردست صدای فریادی شنید. پسر با کنجکاوی پرسید: که هستی؟ پسر خشمگین شد و فریاد زد: ترسو.باز پاسخ شنید ترسو! پسر با تعجب از پدر پرسید چه خبر است؟ پدر لبخندی زد و گفت: پسرم توجه کن! بعد با صدای بلند فریاد زد، تو یک قهرمان هستی. پسر باز بیشتر تعجب کرد. پدرش توضیح داد: مردم میگویند این انعکاس کوه است ولی در حقیقت انعکاس زندگی است. هر چیزی را که بگویی یا انجام دهی زندگی عینا به تو جواب میدهد، اگر عشق بخواهی عشق بیشتری در قلب تو بوجود می آید و اگر دنبال موفقیت هستی آن را حتما بدست خواهی آورد، هرچیزی را که بخواهی و هر گونه که به دنیا و آدم ها نگاه کنی زندگی همان را به تو خواهد داد.
.: Weblog Themes By Pichak :.